خب به مدد همان فرمول های کذا(!) همینک ما از دانش آموزی به در آمده و به جرگه دانشجویان پیوسته ایم...ولی داستان همچنان باقیست و تئوری ها همچنان...

بروید و برویم سر درس هایمان.بگذریم و ان شا الله بگذرند!

 خخخ دیدی به نفعته خوش آمد نگن؟رفتن سر رتبه!قانع باش خواهرم ،قانع...

 آدم های احساساتی را قورت دادن بغض هایشان...پیر نمی کند...کم کم می کشد...

 حالا هی من بگم سوسک خیلیم خوبه شماها جیغ بزنید بگید ایش! دیدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

	خدای من...

	این راه پیدا شدنی نیست انگار...

	هر روز سر در گم تر و آشفته تر...

	و هر روز غرق تر در دنیایی که فانیست....

	کی قرار است به تو برسم ای قرار بی قراران؟

	این کوره راه ها، ره به جایی نبرده و نمیبرند...

	شاه راه حقیقت تویی!

	نفس هایم خسته و جاده هایم خاکی ست...

	دیرگاهیست در این ویرانه پی آبادی میگردم...

	آبادی کجا و این راه های بی انتها کجا؟

	راه را از کجا اشتباه آمدم؟

	از که بپرسم که جز من احدی در این خراب آباد نیست

	پشت سر همه چیز بی رنگ و پیش رو تماماً مبهم...

	و فقط دلخوش به نوری هستم

	در درون...

	نوری که مرا وامیدارد با تو سخن بگویم...

	یا نور النور و یا منور النور...

	تو تمام دلخوشی منی در این جاده های بی عبور و سرد وسوت و کور...

	

	

	

	

	

	ارتش تک نفره

	 

 
نوشته شده توسط : تنهاترین سردار  » 
چرا توشون تفنگ بازی نیست؟

لامصب کل دوران کودکیم با تفنگ بازی گذشت نزدیک بود سر دشمن فرضی شهید هم بدیم





 منم تفنگ آب پاش داشتم.

خوبه شما مفقود الاثر نشدین برادر خخخخخ گلزار شهداتون کجا بود؟

 
نوشته شده توسط : حریم قدس  » 
بسم الله 

برین کنار حریم خانم تشریف آوردن

تیله بازی میکردم بله چرا که نه؟ما بهش میگفتیم توشله بازی تیله ها بهم میخوردن وصدای جالبی داشتن وچقدر تمرین میکردم تیله رو بفرستم تو سوراخ وچاله ای که براش درست کرده بودن 

یه قل دوقل کلاس پنجم برای خودم یک پا استاد شده بودم حتی شبا هم تو خواب یه قل دوقل میزدم از نون شبم واجب تر بود یه قل دوقل بازی کردن درس نمیخوندیم میرفتیم المپیک بازیهای یه قل دوقل  بقول قمر خانمم خیلی خاطره انگیز شدیده 

هفت سنگ چی هست حالا ؟طرفای ما خیلی این بازی معمول نبود ولی با سنگ همدیگه رو زیاد میزدیم طوری که یه بار سرمو شکستن 

وسطی ؟چه اسم با کلاسی!!! بله وسطی هم داشتیم به زبان محلی به این بازی توپ در وسط میگفتیم البته امکانات از بس کم بود همون توپ رو هم گیر نمی آوردیم

نون بیار کباب ببر رو جوری بازی میکردیم انگار نون داغ کباب داغ بود دستامون قرمز میشد ودرد میگرفت 

قایم باشک جزو بهترین بازیها بودما بهش میگفتم قایم موشک وخیلی دوسش داشتم هنوزم با بچه ها بازی میکنیم وهیجانش بالاست بخصوص وقتی قایم میشدی وپیدات میکردن گاهی از ترس زهره ترک میشدی



لی لی مال بچه شهریها بود ما بهش میگفتیم کلاس کلاس بله مال دوران نوجوانی بود که دست وپا داشتیم الان دیگه شرمنده

گل کوچیک؟استغفرالله اصلا چی هست

خاله بازی ؟به به فراووون !!!یادمه مادرم دعوامون میکرد اگه یه وقتی نقش زن وشوهر رو بازی می کردیم فقط همسایه خواهر وبرادر من خودم بیشتر نقش آشپز رو بازی میکردم حتی آش هم میپختم .از بس کدبانو وهنرمند بودم کلا از بچگی معلوم بود اینده روشنی دارم

ممنون خانم ارتش تک نفره 






ممنون خانوم حریم قدس.دمتون گرم بچگی بهتون خوش میگذشته 

 
نوشته شده توسط : قمرخانم  » 
سلام

به غیر تیله بازی و گل کوچیک همشون

ولی یه قل دو قل رو بیشتر از همه دوس داشتم و این بازی رو با دختر خالم و دختر داییم انجام می دادیم

این سنگا همچین بهم می خوردن و صدا می دادن خوشم میومد

یادش بخیر اون روزا چه روزای خوب و خوشی بود

چقدر زود گذشت

ممنون خواهر خوبم ارتش تک نفره بردیمون به دوران بچگی






چراغ اول رو قمر خانوم روشن کردن.منتظر بقیه ایم.سپاس

 ون شیشه دودی هم ینی خلاف شرعه؟خخخخخ

 

خب که چی؟!؟!

 شهید امیرحسین اسدی زنجانی

دانشجوی رشته رادیولوژی - دانشگاه شهید بهشتی





با خدا پیمان می بندم که در تمام عاشورا ها و کربلا ها با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا آنکه تمام عالم زیر پرچم اسلامی امام زمانم قرار گیرد.

یا مهدی

 



شهید فرهاد آسمانی

بهداری لشکر سید الشهداء





فرهاد خویشتن را با دعاها و عبادتها و نماز های شبانه خود آراست تا آنکه خدا پسندید و برگزیدش و در تاریخ سیزدهم شهریور ماه سال 65 در حالی که معاونت بهداری لشکر را برعهده داشت در ارتفاعات حاج عمران روحش به ملکوت اعلی پیوست و به فیض شهادت نائل آمد.